دیانا طلا گفت ماما
چند دقیقه پیش بود که دیانا تو بغل بابا مهدی بود وبه من نگاه میکرد و میگفت ماما.خلاصه دختر طلای ما تو شروع هشت ماهگی و در ساعت 3.5 به مامانش افتخار داد وگفت ماما.چه سعادتی بالاتر از این..... الان هم تو رورئک نشسته و پشت سر هم داره میگه نه نه نه نه ......... دیشب افطار خونه بابا امیر ومامان نرگس بودیم .شما هم که سر صحبتت باز شده بود و با جیغ حرفهاتو میزدی.اونقدر بامزه شده بودی.اولش فقط به بابا امیر نگاه میکردی و پشت هم میگفتی بوووووه.!!!الهی مامان فدای این شیرین زبونیهات بشه. مامان قربونت بره که امروز صبح ساعت 6.5 بود که با گریه بیدار شدی و هیچ جور آروم نمیشدی.گفتم شاید دوباره دندونات داره اذیتت میکنه ولی نه تمایلی به شیر خوردن...
نویسنده :
مامان
15:56